
«سرهات» با به چالش کشیدن سرنوشتی که زادگاهش برای او رقم زده بود، به یک جراح موفق تبدیل میشود و مخفیانه با زن مورد علاقهاش، «ملک»، ازدواج میکند. اما خیلی زود مجبور میشود به شهر «اورفا» برگردد و به دلیل یک اختلاف و دعوای خونی قدیمی بین دو خانواده سرشناس محلی، مجبور به ازدواج شرعی با دختری به نام «ییلدیز» میشود.
سرهات که از یک جراح به یک «آقا» تبدیل شده، نه تنها قدرت، بلکه عشقش نیز به شدت مورد آزمایش قرار میگیرد. با ورود ملک به عمارت، سرهات مجبور به رویارویی با رازهایی میشود که از خانواده و گذشته هر دو زن نشأت میگیرند، زیرا در این عمارت هیچکس بیگناه نیست. همه گذشتهای پنهان و رازی دفنشده دارند…